
ای بسیجی، نـی نــــواز نـاز مـــن
نـی نــواز از هــر پــی آواز مــــن
کاش می شدغصّه را پی می زدی با تفنگت یک کمی نی می زدی
کاش می شدچندشب ها این قلم بـا پیاده جبهـه را مـی زدی قــدم
جوهر از خــون شهیدان می گـرفت یــادگـاری بهر درمــان مـی گـرفت
چند سالی ما همه باده به دست
ناگهان دست قضا آن را شکست
من ندانم این بشرهرلحظه کیست؟ غنچه ای یا تیغ یا از جنس چیست؟
ای جوان آن شیوه ی رندی کجاست؟ پــایمـردی یـا جـوانـمـردی کجـاست؟
ای عــزیــزم در جــوانــی پــاکــ بــاش مشت خـاکــی انـدکی بـا خـاک بـاش
بـــازگــویـم ای جـــوان بـــوالـهــوس
دم کشیـــدی شــایــد آن نـایــد نفس
پلک بستی بــازکــردن دست تست؟
از تــه نــی ساز کــردن دست تست؟
ای جـــوان بـــرقـــدرت بـــــازو منــــاز
بـــرلبــــاس وبــــرســرســوســو منــاز
آن کـــه شد دیوانه ی حبّ مقام باز گوید آخرت را والسّلام
عشق یعنی عاشق شهر جنون
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: